الهی...
الهی...
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد,,نروم باز به جایی
پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که به غیر از این خانه مرا نیست...
دل وه چه ی دنیا خوش بکم؟!
الهی...
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد,,نروم باز به جایی
پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که به غیر از این خانه مرا نیست...