بگذار بسوزد دل من مسئله اي نيست
من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز
بين من و خورشيد دگر فاصله اي نيست
بغضي مهار نشدني و يک عکس سه در چهار
دقايقي که ميخواهمت و نيستي
حرفهايي که ميخواهم و نميزني
شنيدني هايي که ميخواهم و نميگويي
بي خبري هاي پي در پي
مهري که دارم و بي مهري هاي تو
کلامي که نياز دارم و مجالي براي بيانش نيست
و يک دنيا خاطرات کشنده
گوشيم زنگ خورد ....
رفتم سمت گوشي و برداشتمش ....
(
-بله ..
- سلام ...
- سلام شما ؟؟؟
- شايانم نشناختي ؟
- نه !!! نميشناسم ....
)
بقيه اين پست رو تو وبم بخونيد ... @@@
آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم با پستي جالب با اين عنوان :
وقتي تو روز تولدم بعد دوماه صداي شايان رو شنيدم .....
سلام...
مطلبتو نتونستم بخونم خيلي چشمواذيت ميکنه...
پيش منم بيا...
ديگــر نـه از حــادثــه خبـــرى هسـتــ.. و نــه از اعجــاز چشــم هـــاى آشنــا ... از دلتنگــى هـــايــم كــه بگــذريــم ، تنهـــايــى تنهـــا اتفـــاق ايــن روزهـــاى مــن اسـتـــ !!!
عجب رسم عجيبي! بچه که بوديم از تکليف مي ترسيديم بزرگ که شديم از بلاتکليفي!
نذر کــَـــردم سفره اي پهــن کـُنم از حــَـــ ـــ ـرف هاي نگفتــه ي دلم .. ....اگـــــ ـــ ــر برگـــَـــردي
هـنــــــــــوز تـکه اي از تـــــــــــو در مـــــــن اسـت . . . . کـه گـاهـي لعـنــــــــــــتي بـــــــــــد جـور . . . . دلتـــــــــــنگت مـــــــــــي شـود....
آدمها ميروند چون بهانهاي براي ماندن ندارند همان آدمها برميگردند چون ميفهمند براي ماندن بهانه لازم نيست !!!
اشتبــاه از من بود پر رنـــگ نوشته بودمـت ... به سختــي پاک مي شـــوي !!!